خاقانی
دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

خاقانی

زری که نقد جوانیست گم شد از کف عمر    درین سراچه خاکی که دل خرابم از او

به آب دیده نبینی که خاک می شویم    بدان طمع که زر عمر بازیابم از او

حسان العجم افضل الدین بدیل بن عثمان خاقانی حقایقی شروانی در سال 520 هجری قمری از پدری نجار به نام علی و مادری نسطوری تازه مسلمان که پیشه او طباخی بود در شهر شروان به دنیا آمد. از کودکی نزد عموی خود، کافی الدین عمر بن عثمان که مردی حکیم و طبیب بود به تحصیل دانش پرداخت. دیری نگذشت که در تمام علوم عصر خود به کمال رسید و به آفرینش آثار شعری پرداخت و از عموی خود لقب حسان العجم گرفت:

چون دید که در سخن تمامم    حسان عجم نهاد نامم

خاقانی تا 25 سالگی نزد عمویش کسب فضل می کرد تا اینکه عمویش دار فانی را وداع گفت و بعد از او از تربیت پسر عم خود وحید الدین عثمان برخوردار بوده است و با آنکه در نزد عم و پسر عم انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجوی شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان بسر می برد کسب فنون شاعری کرده بود. ابوالعلاء به تربیت او همت گماشت و او را به خاقان اکبر منوچهرروانشاه معرفی کرد و تخلص خاقانی را برای او گرفت و دختر خویش را به همسری او درآورد. بعد از ورود به خدمت خاقان اکبر فخرالدین منوچهر بن فریدون شروانشاه خاقانی بدربار شروانشاهان راه یافت و صلتهای گران از آن پادشاه به او رسید بعد از چندی از خدمت شروانشاه ملول شد و به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق زمین آرزوی عراق و خراسان در خاطرش غوغا کرد و این میل از اشارات متعدد شاعر مشهود است، لیکن شروانشاه او را رها نمی کرد تا به میل دل رخت از آن سامان بربندد و این موجب دلتنگی شاعر بود تا عاقبت روی به عراق نهاد لیکن آنجا بیمار شد و در همان حال خبر حمله غزان بر خراسان و حبس سنجر و قتل امام محمد بن یحیی به او رسید و او را از ادامه سفر باز داشت و به بازگشت به شروان مجبور ساخت، هنوز چیزی از اقامتش نگذشته بود که باز اجازه سفر به عراق را خواست.

خاقانی در دنبال سفر خود به بغداد کاخ مداین را دید و قصیده غرای خود را درباره کاخ مخروبه بساخت و در ورود به اصفهان قصیده مشهورش را که در وصف اصفهان بود سرود و به اعتذار از هجوی که مجیرالدین بیلقانی درباره آن شهر سروده بود و به خاقانی نسبت داده بود، پرداخت و کدورتی را که رجال آن شهر نسبت به خاقانی یافته بود به دوستی و صفا مبدل کرد. در بازگشت به شروان، خاقانی به علت نامعلومی که معلوم نیست حبس شد و بعد از مدتی به شفاعت عزالدوله نجات یافت و در حبس به سرودن چند قصیده زیبا پرداخت بعد از چندی در حدود سال 569 به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال 571 فرزندش رشیدالدین را که نزدیک به 20 سال داشت از دست داد و بعد از آن مصیبتهای دیگر بر او روی نمود چندانکه عزلت گزینی و گوشه نشینی را برگزید. دیگر از وقایع تلخ روزگارش از دست دادن عمو و همسرش می باشد. از دردناکترین حوادث زندگی خاقانی از دست دادن دلبندش می باشد.

از آثار خاقانی علاوه بر دیوان او که متضمن قصاید و مقطعات و ترجیعات و غزلها و رباعیات است مثنوی تحفة العراقین اوست که به نام جمال الدین ابوجعفر محمد بن علی اصفهانی وزیر صاحب موصول که از رجال معروف قرن 6 بوده است سروده است. این منظومه را خاقانی در شرح نخستین مسافرت خود به مکه و عراقین ساخته و در ذکر هر شهر از رجال آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب احوال خود آورده است.

سال وفات او را دولتشاه 582 نوشته است. خاقانی اواخر عمر خود را در تبریز به سر برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرة الشعراء محله سرخاب تبریز مدفون شد، روحش شاد.

هان، ای دل عبرت بین از دیده عبر کن، هان    ایوان مدائن را آیینه عبرت دان

یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن    وز دیده، دوم دجله بر خاک مدائن ران

خود دجله چنان گرید صد دجله خون، گویی    کز کرمی خونابش آتش چکد از مژگان

بینی که لب دجله چون کف به دهان آرد؟    گویی ز تف آهش لب آبله زد چندان

کپی برداری تنها با ذکر نام منبع مجاز می باشد.

Copy rightC By: Parsipoem.blogfa.com

Mail: Mohammad_mailbox@yahoo.com

برگرفته از: کتاب زندگینامه شاعران ایران نوشته لیلا صوفی چاپ انتشارات جاجرمی

 

 

 

 


این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 29 دی 1389برچسب:, توسط محمد |